نکند تو شنیدن دعای مرا دوست نداشته ای و مرا از درگاه اجابتت رانده ای
|
باید نوشت
حتی اگر بهانه ای در کار نباشد
باید نوشت
حتی اگر دلسرد شده باشی از بازی روزگار
باید نوشت
حتی اگر دست حرف دل را خوب نفهمد
باید نوشت
باید دست را مجبور کرد
باید نوشت ...
|
بابا جان خوش آمدی
ببخشید که نمی تونم ازت پذیرایی کنم آخه می دونی من وضع بهتری از تو ندارم ببین دستام رو موهاهم رو ببین.
ببین لباسام پاره شده
بابا فکر نکنی من ناراحتیم از این درد هاست همه رو تحمل کردم خیلی سخت بود با این حال درد اصلی من این نبود
من اصلا به خودم فکر نمی کردم
آخه بابا چرا رفتی و منو یتیم کردی بابا بابا بابا.......
بابادوری تو برای اینکه نفسم بند بیاد کافیه
هر موقع ما رو مسخره می کردن منتظر بودم تو بیایی عموعباس بیاد جوابشون رو بدید
اما شما اون بالا بودید حتی دستم نمی رسید به موات که شونه شون کنم
بابا ممنون که این دم آخری اومدی نمی خوام ناراحتت کنم اما بیا ببین با ما چکارها که نکردن
عمه رو ببین که نماز رو نشسته می خونه بابا یاد مدینه بخیر یادت هست چقدر با هم بازی می کردیم
داداش اکبر عموعباس یادشون بخیر آخه چرا همه با هم رفتید نگفتید که من دق می کنم
نگفتید بین این همه مردم ما بدون شما چکار کنیم یادش بخیر چه روز هایی داشتم با شما
یادش بخیر آن روزهای در مدینه دو گوشواره داشتم حالا ندارم
بابا فکر نکنی که دخترت از این ناراحته نه آخه اون هدیه تو بود بابا اگه می گفتن خودم گوشواره رو بهشون می دادم اما...
بابا من دیگه طاقت ندارم عمه رو اینجوری ببینم
بابا من رو با خودت ببر دلم برای تو تنگ شده ببین صورتم کبوده اگه کنارت باشم دیگه کسی جرأت نداره..
یادش بخیر ...
|
کی ببرد زائرت رشک بهشت برین تا که تو راهش دهی در حرمت یا رضا(ع)
هنوز بر نگشته دلم تنگ شده براتون آقاجون
می دونید چیه حرمش که هیچ اصلا شهر مشهد یه جوریه اصلا نمیشه ازش دل کند اگه یه ماه هم اونجا باشی
آخرین باری که می ری حرم انگار اولین باری که داری می ری حرم !!
آدم خیلی دلش می گیره مخصوصا تو این ایام که آقا عزادار هم هستن و برای عمه شون عزاداری می کنن آخه همین روزاست که کاروان
واردشام شد و همه تون می دونید که مصیبت حضرت زینب و شام از همه مصیبت ها سنگین تره
حرم انگار تمام کاشی هاش هم عزادار بودن همه کبوتر هاش انگار همه داشتن گریه می کردن آسمون هم نم نم داشت گریه می کرد
لازم نبود که آدم خیلی با حالی باشی تا گریه ات بگیره اصلا غمش آدم رو میگیره می دونی« شیعتنا خلقو من فاضل طینتنا»
خب وقتی امام داره گریه می کنه خب ما هم گریه می کنیم دیگه
آقا گیر نده اگه ما شیعه نباشیم خب دوست که داریم حتی به ظاهر بالاخره یه ربطی به امام ها داشتیم که این جوری هستیم دیگه
داشتم می گفتم اگه وقت دارید حتما تو این دو ماهه برید مشهد اون وقت می فهمید من چی می گم
راستی همه رو به اسم دعا کردم
چرا همه تا می گم مطلب سیاسی فکرای بد می کنن آقا مگه دونستن تاریخ اسلام هم جرمه
|
سلام خدمت دوستان گرامی
1- از این که تو این چند وقت اذیت شدید ببخشید از این به بعد سعی میکنم زود تر از 4روز آپ نکنم چون می ترسم کیفیت بره پایین اون وقته که.....
2- اگه خدا بخواهد دارم میرم مشهد دعا کنید که بتونم خودم رو یه خورده تکون بدم و....... هر کی هم می خواد دعاش کنم تو نظرات اسمشو بده یا یه نشونی بده لا اقل
3- از این به بعد انشاء الله مطالب متنوع می شن مطالب سیاسی و اجتماعی و حتی داستان .....منتظر باشید تا زیر پاتون علف سبز شه
4- دیشب داشتم یه کتاب می خوندم کتاب شعری بود البته مجموعه شعر رسیدم به یه شعر از اقبال لاهوری دیدم قشنگه گفتم شما هم ببینید البته مثنوی بود من حال نداشتم کامل بنویسم فقط بدونید آخرش می رسه به امام حسین(ع).
هر که پیمان با هو الموجود بست گردنش از بند هر معبود رست
مومن از عشق است عشق از مومن است عشق را نا ممکن ما ممکن است
عقل سفاک است و او سفاک تر پاک تر چالاک تر بی باک تر
(من مصرع اول رو نفهمیدم هر کی فهمید بگه)
عشق صید از زور بازو افکند عقل مکار است و دامی می زند
عقل را سرمایه از بیم و شک است عشق را عزم و یقین لاینفک است
آن کند تعمیر تا ویران کند این کند ویران که آبادان کند
عقل چون باد است ارزان در جهان عشق کمیاب و بهای او گران
عقل محکم از اساس چون و چند عشق عریان از لباس چون وچند
عقل گوید که خود را پیش کن عشق گوید امتحان از خویش کن
عقل با غیر آشنا از اکتساب عشق از فضل است و با خود در حساب
عقل گوید شاد شو آباد شو عشق گوید بنده شو آزاد شو
|
ببخشید دوستان
در مقام حضرت زینب سلام الله علیها همین یه جمله بسه
صبر هم در مقام تو تحقیر می شود .....
|
برای علی اکبر (ع) نوشتن دل شیر می خواهد و من که ندارم فقط چند خط می نویسم
رابطه علی اکبر (ع) و حسین(ع) رابطه یک پدر و پسر نبود رابطه یک عاشق و معشوق هم نبود
از این بیت می شه فهمید:
می زنی تو دست و پا من دست و پا گم کرده ام
نور چشمم بی تو راه خیمه را گم کرده ام
رابطه دو عاشق ٬ علی اکبر(ع) عاشق پدر و پدر عاشق علی اکبر(ع)
|
ای امت محمد سوالی دارم از شما....
سلام علی جان. خوب هستی. چشمانت را باز میکنی خواهرت هستم من سکینه ام قربانت بروم چقدر این قنداق به تو میآید چقدر زیبا شده ای .چشمانت را باز کن برای خواهر لبخند بزن گهواره ات چقدر قشنگ است. داری بزرگ می شوی قد کشیده ای بیدار شو مادرت آمده می خواهد سیرابت کند حیف که.....چرا بی طاقتی میکنی چرا گریه میکنی خب مادرت چه کند خودش هم وضع بهتری ندارد .تو که خودت می دانی تو دیگر چرا گریه میکنی تو چرا نمک به زخم مادرت می زنی تو که از همه نزدیکتری به او .....اگر نمی زنی پس چرا آرام نمی شوی نمی بینی دل عمو طاقت ندارد. نمی بینی بابا می لرزد با گریه هایت... نمی بینی داغ برادرت بر دلش مانده .......
نکند .....نکند تو هم ......
قربانت شوم تو هم فهمیدی بابا غریب شده تو هم فهمیدی چقدر بر او سخت می گذرد تو می دانی ......مگر تو به غیر از گریه و ناله سلاح دیگری داری.
چقدر دوستت دارم این را از همان زمانی که بدنیا آمدی به همه گفتم عمه نگاه کن اصغر هم دارد برای بابا گریه میکند ببین چطور خود را به گهواره میزند.
.........اصغر جان عمو رفت برایت آب بیاورد دلش طاقت گریه های تو را نداشت. نمی توانست تشنگیت را ببیند البته من بودم من گفتم که تشنگی امان بریده است عمو رفت الان دیگر برمیگردد نگران نباش آب می آورد برایت . چرا من تو را متهم میکنم تو که داشتی از بابا دفاع میکردی من بودم تو که چیزی نگفتی تو که دیگر آب هم بنوشی برایت فایده ندارد برادر کوچکم.
.........مقصر من بودم علی جان ببخشید دیگر حتی آب هم بدم میآید سیر آب شدم دیگر آب نمی خواهم حال که خیمه عمو عمود نداردمن بدنم را با کدام ستون نگه دارم حالا من به تو تو که برادرم هستی چه بگویم آخر اگر عمو می آمد یک مشک چقدر آب داشت مگر برای تو.......
آخر ای امت جدم ای دشمنان پدرم ای قاتلان عمو یک سوال دارم از شما
کودک چقدر می خورد از نهر آب آب!
|
ما کجای کاریم-2
هر انسانی تو زندگیش به یه جاهایی میرسه که باید انتخاب کنه باید راه خودش رو انتخاب کنه و این انتخاب تو زندگی آینده اش خیلی تاثیر داره مثلا همین ازدواج و انتخاب همسر که ممکنه یه نفر رو تو آینده موفق کنه و یا باعث بشه که اون به اصطلاح از راه بدر بشه.
ما هم چون آدمیم (از کجا فهمیدی)و خدا از ما آزمایش و امتحان میگیره از اون انتخاب مهم مستثنی نیستیم
شاید ما هم به زودی شاید دیرتر و یا شاید هم قبلا این امتحان رو داده باشیم یا بدیم. ( نگارشی غلطه)
امتحان!
فکر کنم یه بوهایی بردید می خوا م دو تا داستان رو براتون بگم داستان و مسیر زندگی دو نفر تو کربلا چه جوری تو یک لحظه مشخص شد اولی حر بود که همتون کما بیش با اون آشنا هستید و یه چند تا مورد هم من بگم کامل میشه.
حضرت حر دروغ گو نبود در جواب امام که نامه های مردم کوفه رو جلویش ریخته بود .گفته بود من این ها را ننوشتم .صداقت شاید روزنه ای بود که انتخاب رو برای اون آسون میکرد. حر وقت نماز که میشد به سمت کاروان حسین (ع) میآمد و نماز رو به اقتدای امام می خوند اگه او امام رو پیشوا ی خودش میدونست دیگه چه حرفی می موند.
مثل اینکه اون زمان ها هم جدایی دین ز سیاست عقیده یه عده بوده.البته اگه از دین جز ظاهری هم نمونه (حکومت اموی )انتظاری جز این نیست.(اینجا بود که داداشم وارد بحث شد و گفت برداشت درستی نکردی و در ادامه گفت:این کارشون به خاطر جدایی دین از سیاست نبوده چون که اونها یزید رو به عنوان خلیفه مسلمین قبول داشتن و سیاست دین اونها یکی بوده و چون پسر پیامبر بود نماز رو با او خوندن و این نشون دهنده نا توانی اونا تو تشخیص حق از باطل است. خوب ما هم دیدیم راست میگه درستش کردیم).
حر نشون داده بود که آدم صادق و با ادبیه و بالاخره زمان امتحان حر هم فرا رسید و ...
وقتی راه رو بر کاروان حسین (ع) بست امام از او پرسید که
"از من چه میخواهی مادرت به عزایت بنشیند " و حر را ببیند که چطور از دهانش درو گوهر می ریزد که نام مادر تو را جز به نیکی بر زبان نمی آورم و شاید,که قطعا این سخن حر بود که اون رو مهون قافله عشق کرد اونم تو اون ظلمات.آره حرّ آمادگی این رو داشت...
وقتی لحظه آزمایش نفر دوم که عمر سعد باشه رو بگم جا می افته
میشناسید او رو فرزند سعد ابن ابی وقاص-فاتح قادسیه همونی که پیامبر موقع رحلت از او راضی بود و...-او خیلی تلاش کرد که کارش به امام حسین (ع) نرسه خب هر کی نمیدونست او که می دونست خب این امتحان ها ست که مسیرزندگی آدم رو تعیین میکنه یکی مثل حر میرسه به جایی که دیگه هیچ شهیدی نمی رسه و یکی هم جایی که باز هم هیچ کس به او نمی رسه این کجا و آن کجا...
روز تاسوعا بود که امام برای اتمام حجت به عمر سعد گفت که به خیمه او بیاید تا اگر روزنه ای از نور پیدا کرد....بالاخره او امام است و رحمته للعالمین
عمر به چه می اندیشی آیا نمی دانی که بزودی تو را در بستر خواهند کشت ...امیدوارم که تو از گندم ری جز اندکی بهره مجویی و آنجا بود
که دام بلا برای او گسترده بود تا قاتل فرزند رسول الله (ص) بگوید اگر به گندم نرسیدم جو که هست.بالاخره آخرین راه نفوذ نور هدایت امام (ع) بسته شد و ببینید که اگر بسته شود انسان به کجا می رود
و ما مگر چه فرقی با اون ها داریم و مگر همه ما امتحان نمی شیم و اصلا مگر نه اینکه
کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا و آیا ما آماده هستیم .
وقتی امام زمان ما (عج) اومد
حر ریاحی هستیم یا...
|
خیلی از ماها که فکر می کنیم و ادعا داریم که بچه شیعه هستیم شاید اصلا رو این موضوع فکر نکرده باشیم شاید حتی این سوال برامون مطرح نشده باشه.واقعا فکر کردیم که اگه تو اون شرایط وبا اون جو خفقان اگه ما یکی از مردم کوفه بودیم الان تو سپاه کی بودیم امام یا ....
تا حالا شده فکر بکنیم به کسایی که تو سپاه یزید بودن تا حالا شده دشمن امام رو بشناسیم که این 10 15 هزار نفر کی بودن و برای چی اومدن این که فکر کنیم همه بخاطر پول و مقام اومدن خیلی خنده دار مگه چقدر بهشون می رسید
سپاه یزید رو میشه به دو دسته تقسیم کرد یکی اونایی که اهل عراق و کوفه بودن و دسته دیگه هم اهل شام بودن برای بررسی دسته اول کار خاصی نباید بکنیم بیاید تا بهتون بگم
مردم کوفه رو همه میشناسیم کسایی که علی (ع) رو خوب میشناختن و همین طور بچه هایش....
((واستید میدونم همتون منتظر این هستید که الان مردم کوفه رو به محاکمه دعوت کنم اما یه کم صبر کنید.
می خوام بگم مردم کوفه حتی اگه بدترین مردم باشن از مردم مدینه و بصره و تمامی مردم اون موقع خیلی بهتر بودن تو اون زمان که هیچ کس جرات نداشت کاری بر خلاف دستگاه اموی بکنه اونا به امام نامه نوشتن که ما تو را می خواهیم ولی چه کنیم که خصلت بد اونها عهد شکنی بود که چه بد شکستند))
درباره مردم کوفه جز چیزی که امام علی در نهج البلاغه می فرمایند چیزی نمیشه گفت....
"اگر من کاسه چوبی آبی را به یکی از شما امانت دهم می ترسم که آنرا بدزدید "و یا در جای دیگر که می فرمایند "ای مرد نمایان نامرد و ای کودک صفتان بی خرد که عقل های شما گه عروسان پرده نشین شباهت دارد چقدر دوست داشتم که شما را هرگز نمی دیدم و هرگز نمی شناختم"
اما گروه دوم هیچ میدونید که تو سپاه یزید کسانی بودن که شب عاشورا تا صبح نماز خوندن واز خدا طلب شهادت می کردن اونم با چه ناله هایی !! شنیدید که یکی از اون شامی ها وقتی داشت به امام علیه السلام سنگ میزد نیت قربه الی الله داشتو ذکر میگفت
می دونید تشخیص حق از باطل خیلی آسونه ولی به شرطی که وقتی فهمیدیم نفس جلوی ما رو نگیره مگه عمر سعد نمی دونست که حق با کیه !
حالا همه اینا رو گفتم که بگم مگه نه اینکه کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا و مگر نه این که هرکس را تا بلای کربلا نیازموده باشند از این دنیا نمیبرند و مگر نه اینکه ما دوستدار حسین (ع) هستیم ما قطعا از مردم شام نیستسم امام خود را میشناسیم اما مردم کوفه حسین(ع) را خوب میشناختند.......
از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
|